![]() |
|
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
ادبيات و نوشته های ادبی قدم بـه قدم تا آرامش؛ می نویسم پس هستــم |
![]() |
|
LinkBack | ابزارهاي موضوع | نحوه نمايش |
![]() |
#1 (لینک نوشته) |
شهروند هم میهن ![]() |
![]() ممکن است قیافهات مثل موضوع آخرین خبری که خواندهام معمولی باشد،
رنگ پوستت شبیه جلد دفترچهی بیمه که باید تمدیدش کنم، ممکن است اُورکتت را نینداخته باشی روی شانهات، تفنگت دسته نقره نباشد، خوشت نیاید چاییات را توی لیوان بخوری یا بلد نباشی دربارهی چیزهایی که خیلی دوست دارم حرف بزنی. ممکن است دلت نخواهد هیچوقت بیایی یا شاید قبل از آمدنت کار جهان تمام بشود. حتی ممکن است کلاً وجود نداشته باشی. اینها ولی اصلاً دلیل نمیشود منتظرت نباشم.
__________________
خنده ای کردُ عوض شد حالِ ما خنده اش حوّل کند احوالنا ! [ ![]() |
![]() |
![]() |
29 نفر نوشته را پسندیده اند |
![]() |
#2 (لینک نوشته) |
شهروند هم میهن ![]() |
![]() ديشب دوباره از تو چه پنهان دلم گرفت
با اينكه پاي هيچ مردی در ميان نبود . . . |
![]() |
![]() |
14 نفر نوشته را پسندیده اند |
![]() |
#3 (لینک نوشته) |
شهروند هم میهن ![]() |
![]() هوای چادرِ مادربزرگ
و جایِ تو خالی .. |
![]() |
![]() |
8 نفر نوشته را پسندیده اند |
![]() |
#4 (لینک نوشته) |
شهروند هم میهن ![]() |
![]() دامن عروس است تنهایی
کوتاه بلند دنباله دار |
![]() |
![]() |
7 نفر نوشته را پسندیده اند |
![]() |
#5 (لینک نوشته) |
شهروند هم میهن ![]() |
![]() خوب شد زرافه نشدیم
و گرنه قورت دادن بغض هامان عمری طول می کشید |
![]() |
![]() |
11 نفر نوشته را پسندیده اند |
![]() |
#6 (لینک نوشته) |
شهروند هم میهن ![]() |
![]() تنها نباش ، من زنده ام...
حتی پلاستیک های خرید تو را ، شعر میکنم... (؟) |
![]() |
![]() |
![]() |
#7 (لینک نوشته) |
شهروند هم میهن ![]() |
![]()
توی کارت ملی جدید قیافهام شبیه خرگوش غمگینی است که راه علفزار را گم کرده باشد.
|
![]() |
![]() |
![]() |
#8 (لینک نوشته) |
شهروند هم میهن ![]() |
![]() اگر گفت باید برم جلوشو نگیر! وقتی بخواد بره، میره... ولی همون فرصتی رو که تو آخرین لحظه داری مهربون باش، بخند و دست از خاطره ساختن بَرنَدار؛ بزن زیر دماغش بگو: «آهای نری بگی بد بودا...» گریه نکن، بخند و بازوش رو نیشگون بگیر، بهش نگو: دوس ندارم حرفایی که به من زدی به یکی دیگه بزنی! نگو: اگر زدی پای حرفات وایسی. نصیحتش نکن! نفرینش نکن! فقط لحظهی آخر بازم از ته قلبت دوسش داشته باش انگاری قراره بمیره! وقتی رفت... بزن زیر گریه، یه هفته، یه ماه، یه سال... همچین که خالی شدی یه شب یه جایی یه زمین خوش آب و هوا گیر بیار یه چاله بکن و خاطرههاتو بریز داخلش و روش خاک بریز. یه شاخه گل بذار سر قبرش و بشین یه فاتحهام بخون برای روزای خوبتون. آخرین تصویر تو ازش میشه: یه خاکسپاری مُجلل و روزی که مُرد، ولی آخرین تصویر اون از تو میشه: یه آدم مهربونِ تکرار نشدنی! اون هربار که یادِ تو میوفته میمیره... فکر کنم این انتقام منصفانهای باشه! |
![]() |
![]() |
![]() |
#9 (لینک نوشته) |
شهروند هم میهن ![]() |
![]()
آن دفعه که خوابت را ديدم، پنجشنبه بود
و غروبش باران آمده بود و شام ميرزاقاسمي داشتيم و يکي از جوجه اردکها بيرون لانه جا مانده بود. امروز پنجشنبه است و باران ميبارد و شام ميرزاقاسمي داريم و ميخواهم خودم را راضي کنم يکي از جوجهها بيرون لانه بماند. تو فقط لطف کن مثل من خرافاتي باش. |
![]() |
![]() |
6 نفر نوشته را پسندیده اند |
![]() |
#10 (لینک نوشته) |
شهروند هم میهن ![]() |
![]()
بعضی چیزها را نمی توانم برای کسی به ارث بگذارم
من هیچ رقمه توی کتم نمی رود وقتی نزدیک مُردن شدم روی یک تکه کاغذ بنویسم هِی هِی زنکِ مو مشکی این مرد را برای تو به ارث میگذارم لطفا مواظبش باش! ببین من بلدم بعد از مُردن هم مراقب یارو ام باشم من بلدم وقتی زیر خاک دچار جویده شدن و پوکیدنم زیر بغل تنهایی اش را بگیرم و جانم برای بی خوابی و پاکت سیگارش و آن غرورمزخرفِ لعنتیش دربرود چرا دارم زور میزنم ...تو یارو ام را بالاخره زیر بار مردن من می بری برایش قصه ی تجزیه شدن دماغ مرا میگویی و او بوی تنش را کم کم به دماغت میسپارد... جای دستانش به جای دستان من روی کرواتت می ماندنگو نه! توکه میدانی ضریب هوشی من بالای بالاست به طبع ژست دِپ آسیونت حال مرا بهم خواهد زد ... کلاغه خبر آورد توی دلت گفتی تی شرت گلبهی به این تازه وارد می آید ... کلاغه خبر آورد تره و ریحون پاک کردنش را دوست داری... |
![]() |
![]() |
4 نفر نوشته را پسندیده اند |
![]() |
#11 (لینک نوشته) |
شهروند هم میهن ![]() |
![]()
<b style="color:#ffb1b1;">
</b> |
![]() |
![]() |
![]() |
#12 (لینک نوشته) |
شهروند هم میهن ![]() |
![]()
تو نباشی خُلقم تنگ می شود!
|
![]() |
![]() |
4 نفر نوشته را پسندیده اند |
![]() |
#13 (لینک نوشته) |
شهروند هم میهن ![]() |
![]()
مثل زمان دایناسورهای پرنده
که حرف دلشان را با جا گذاشتن تکهی گوشتی، تخم جانوری، چیزی در مسیر رفتوآمد دایناسوری که خیلی دوست داشتند نشانش میدادند. مثل برق چشمهای وحشیشان موقعی که از دور میدیدند طرف خسته و گرسنه رسیده بالای سر شکار. |
![]() |
![]() |
![]() |
#14 (لینک نوشته) |
شهروند هم میهن ![]() |
![]() بغضتو زیر خنده خاک کنی..
__________________
ويرايش توسط meysam.p : 12-05-2016 در ساعت 06:28 PM |
![]() |
![]() |
8 نفر نوشته را پسندیده اند |
![]() |
#15 (لینک نوشته) |
کاربر عضو ![]() |
![]()
اینقدر دلم می خواهد که دست و پای کره زمین رو بگیرم و چنان بلندش کنم و بکوبم به زمین که همه ناخالصی ها، خرده شیشه ها، بدی ها، زشتی ها، خیانت ها، نامردی ها، دورویی ها دروغ ها، جنایت ها و و و و همه آنچه که خوب های زمین را عذاب می دهد از زمین بشکند و بعدش زمین با یک آروغ زدن محکم و بعدش بالا آوردن شدید همه را بیرون کند و دور بریزد،
در آخر هم با یک تف لذت بخش، آخرین ته مانده ها را حواله سطل آشغالهای چاله های فضایی کند. مهم نیست که خودم هم در این تف شناور باشم و محکم با سر به یکی از این چاله ها سقوط کنم، یا تو، مهم این است که فقط زمین خالص شود و پاک . . .! |
![]() |
![]() |
3 نفر نوشته را پسندیده اند |