![]() |
|
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
تاریخ و فرهنگ گفتمان پیرامون تاریخ و فرهنگ ایران و جهان |
![]() |
|
LinkBack | ابزارهاي موضوع | نحوه نمايش |
![]() |
#1 (لینک نوشته) |
هم میهن دوست ![]() |
![]() این نگاره ها به روشنی نشان می دهد اژی دهاک که آشکارا مفهومی آریایی و ایرانی است کمینه از 5000 سال پیش در ایران شناخته شده بوده است و چه مردمان فلات ایران و چه سومری و ميانرودان با آن آشنایی داشته اند. در تاریخ شفاهی ما اژی دهاک از سرزمین های میانرودان و بویژه بابل برخاسته است. در زیر این گزارش شگرف و شگفت! را می خوانیم: در نگاره های سومری، بابلی وایران باستان بر روی مهرهای استوانه ای یا الواح گلی از حدود 3000 سال قبل از میلاد تا نزدیک هزاره پیش از میلاد نگارههای فراوانی از تلفیق مار و انسان و یا مار با سایر موجودات به چشم میخورد در این نگارهها گاه مردی به تصویر کشیده شده که دو مار بر شانههای او روییده است. این مرد کلاهی شاخدار بر سر و گاه بر تخت پادشاهی و مشغول فرمانروایی است و گاه به صورت مردی بزرگ و صاحب قدرت در حضور پادشاهی دیگر که چشمههای آب حیات را در کف دارد نشان داده شده است! اگر چه هنوز ماهیت این مرد بدرستی مشخص نیست اما برخی دانشمندان او را همان نینگیشزیدا (Ningishzida) معرفی کردهاند. سومر شناسان معتقدند نینگیشزیدا هم خدای زیر زمین و هم حامی داروها و پزشکی بوده است. این خدا همچنین در سرسبزی دشتها و مزارع دخیل میباشد. برخی دانشمندان معتقدند که این خداصاحب درخت زندگی بوده است و معنی نام او را با خدای درخت خوب مقایسه کرده اند در داستان آداپا (Adapa) او به عنوان یکی از نگاهبانان مکان آسمانی اهو (Anu’s celestial palace) با آنو خدای آسمان (Anu) همکاری میکند. ![]() اما در آثار سومری از نزدیک 2000 سال پیش از میلاد این تصاویر به نوعی دیگر ظاهر میشود او به همراهی دو گریفون (gryphon) یا شیر عقاب سر که در سرستونهای تخت جمشید نیز دیده میشود ظاهر میشود شکلی که در این نوع از نینگیشزیدا دیده میشود آمیزهایی از دو مار به هم پیچیده اند که در دوسوی آن دو شیر عقاب سر قرار گرفته اند. امروزه این نشان برای نشان دارو و پزشکی بکار برده میشود. ترکیب دیگری از این نماد در یونان به نام عصای هرمس معروف است که در آن دو مار به گرداگرد عصایی پیچیدهاند وبال بزرگی نیز بر آن سایه گسترده است.(Caduceus of Hermes) ![]() نا گفته نماناد در نگارههای دیگر گاهی ماری به صورت تک یا دو تایی پشت تخت شاه نشان داده شده است یا مردی را نشان میدهد که دو مار را در دست گرفته است. و گونههای دیگر دیده میشود. همچنین برخی معتقدند نینگیشزیدا در مصر به صورت توت خدای دانش و هنرظهور کرده است. (Thoth, Tehuti) زکریا سیچین (ZechariaSitchin) یکی از دانشمندان دیگر معتقد بوده که نینگیشزیدا در آمریکای باستان و در شبه جزیره یوکاتان یا مکزیک همان کوتزولکتال معروف یا مار پرنده است که خدایی معروف در میان مایاها و تولتکها است. quetzalcoat) l) اما همانگونه که پیشتر گفته آمد هر چه تاریخ این مهرها به عقبتر میرود چهره نینگیشدازا مشخص تر و به صورت آدمی تبدیل میشود! در نگارههای قدیمیتراو رابه صورت ضحاکی نمودار میسازند که دو مار از روی کتف آن بر آمده است! ضحاک در این نگارهها دیگر نه خدای زیر زمین است نه خدای داروها و دشتها و مرغزارها! او به صورت پادشاهی مخوف بر تخت نشسته و تاجی دیو گون بر سر نهاده است و اطرافیان و درباریان او نیز به همان صورت پادشاه لباس پوشیدهاند. در این نگارهها جوانانی به تصویر کشیده شدهاند که بصورت اسیر برای پادشاه آورده شده اند در این نگارهها ترس و اظطراب در صورت اسرا و بیرحمی همراه با خونسردی در چهره درباریان مشخص است. در برخی از این مهرها پادشاه ماردوش به عنوان حکمران بالاترین کشورهای اور(Ur) به نام گیشباندا (Gishbanda) معرفی میشود پادشاهی که مارهای موشوسو (Mushussu) از شانه های او رسته است. در نگارههای جدیدتر مارهای دو گانه از کتف پادشاه به صورت زوایدی شش گانه یا پنجگانه دیده میشود این زوائد گاه به صورت شعله آتش یا چشمههای آب یا شاخه درخت و یا گیاهان یا اشعههای نور مشخص شده است. به نظر میرسد سبک نگارگری زمان ضحاک به دورههای بعد نیز منتقل شده و زوائد شانهها به نوعی نشان قدرت و طول عمر بوده باشد یا حتی میتوان گفت به نوعی در تضاد با مار با ترسیم آتش و آب و گیاه شانههای پادشاهان زینت داده میشده است! برخی دانشمندان خدایانی که با اشعههای آتش در کتف مشخص شدهاند را نمادی برای شمش (Shemesh) نیز دانستهاند. که به نظر درست نمیرسد. اینجانب در شانه های حمورابی پادشاه بزرگ بابل نیز این زوائد را دیدهام که تصویر آن را خواهم آورد همچنین گاه بر کتف برخی پادشاهان دورههای بعد به جای مار دو بال روییده است که تا زمان هخامنشیان هم در ایران دیده میشود...! بررسی این نگاره های گوناگون اما به نوعی شبیه به هم مشخص میکند که روییدن مار بر کتفهای ضحاک در دوره یک هزاره طولانی کم کم فرهنگسازی شده و به صورت نمادهای قدرت و برکت نمودار شده و شاید مارهای ضحاک کمکم زشتی و پلیدی خود را از دست داده و به اشکال دیگر که قدرت پادشاه را با طبیعت پیوند دهد تبدیل شده باشند! ویا دور نیست بعدها تصویر پادشاهان نیک در ضدیت با اهریمن با نمادهایی مانندجوشیدن آب از کتف و یا بال و یا انوار آتش به جای مار مشخص شده باشد. به نظر میرسد دوره نسبتا" طولانی پادشاهی ضحاک توانسته اثر خود را در آثار تاریخی تا حتی هزار سال بعد به نوعی پا بر جا نگهدارد. اگر دوره ضحاک را با گاهشماری ایرانی بسنجیم حدود 6 تا 5 هزار سال پیش در هزاره عقرب واقع میشود. و این با تاریخ تقریبی مهرهای بدست آمده در میانرودان کمی نزدیک است. فعلا"آنچه در این مهرها میتواند ما را به دوره ضحاک بیشتر مطمئن کند ترسیم چندین تصاویر تقریبا" یکسان از پادشاهی به صورت ماردوش و بر تخت نشسته است...! اماآنچه کمی عجیب به نظر میرسد اینکه گاه در برخی نگاره ها خود ضحاک نشان داده میشود که در برابر پادشاهدیگری که آنرا انکی (Enki) مینامند ایستادهو از دست آن پادشاه جامی از آب زندگانی را دریافت کرده است! اگر چه سومرشناسان انکی را یکی از خدایان میدانند اما آیا میتوان گفت که این نگاره با داستان شاهنامه و بیمرگی جمشید و ضحاک به نوعی مشابه است؟! آیا حضور دو زن در برخی نگاره ها در کنار ضحاک میتواند اشاره به همان دو دختر جمشید به نامهای ارنواز و شهرناز باشند؟! به هر روی مشابهتهای این نگارهها با داستان شاهنامه قابل تامل است اما خوب فعلا" اسناد زیاد تری در دست نداریم همین که در این نگارهها پادشاهی ماردوش را یافتهایم که با دوره ضحاک در ایران همخوانی دارد میتوان گفت در گشایش روزنههای نوینی به تاریخ ایران راه یافتهایم. ناگفته نماناد دانشمندان باستانشناس اروپایی به علت عدم آشنایی با اسطورههای ایرانی هنوز توضیح مشخصی برای این تصاویر ندارند و این نگارهها را همانگونه که پیشتر گفته آمد صورتی تغییر شکل یافته همان نینگیشزیدا یا شمش یا حتی برخی آنرا ایشتر شاخدار! معرفی کرده اند سومر شناسان هنوز نتوانستند علت مارهای روییده بر کتف پادشاه را مشخص سازند اما آنچه مسلم است اسطوره های کهن ایرانی ردپا و سرنخی آشکار وروشنتر را بدست میدهد که بتوانیم این نگاره ها را که تاکنون از چشم پژوهندگان ایرانی دور مانده رمزگشایی نماییم. ما باید بدانیم اسطوره های ایرانی اگر چه غبار گرفته و مه آلود اما عاری از حقیقت نیست و دیر نیست که کم کم با کشف آثار جدید حقایق آن بیشتر آشکار شود پس نباید با شتاب و صرفا" تصویر سازی ذهنی و حدسها و گمانهای عجیب و غریب خودمان چهره اسطورههای خود را تغییر دهیم و ارزش آنرا بکاهیم ضحاک میتواند همانی باشد که ما در شاهنامه خواندهایم وچرا که نه !؟ ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() |
![]() |
![]() |
7 نفر نوشته را پسندیده اند |
![]() |
#2 (لینک نوشته) | |||
هم میهن دوست ![]() |
![]()
درود نظر شما در مورد کتاب " جغرافیای کهن و سرزمین ها گمشده" جناب فرشید راد چیست؟ ظاهرا ایشان هم بنا به مجموعه ای از شواهد گفتن ایرانویج و سرزمین های اوستایی در نواحی شمالی بوده است. ويرايش توسط shaho.kurdistani : 11-10-2018 در ساعت 02:12 PM |
|||
![]() |
![]() |
![]() |
#3 (لینک نوشته) | |||
هم میهن دوست ![]() |
![]()
شوربختانه بنده کتاب ایشان را نخوانده ام و با گواهی ها و دستاویزهایی که ایشان برای سخن و باور خود آورده اند آشنایی ندارم تا بتوانم درباره آن دیدگاه خود را بنویسم!. مهر افزون |
|||
![]() |
![]() |
![]() |
#4 (لینک نوشته) |
شهروند هم میهن ![]() |
![]()
در اوستا به طور واضح اژی دهاک یا همان ضحاک یک اژدهای سه سر عنوان شده است و پژوهشگران اعتقاد دارند تبدیل شدن آن به یک انسان با دو مار بر شانه پس از مهاجرت آریاییها و تحت تاثیر فرهنگ بین النهرینی بوده است، داستان مربوط به نبرد انسان با اژدها در اکثر فرهنگهای هندواروپایی، خصوصا ایرانی، سلتی، ژرمنی، اسلاوی، ایتالیایی و ارمنی وجود دارد، اسطوره ایرانی به اسطوره اسلاوی شباهت بیشتری دارد، یعنی داستان نبرد دابرینیا نیکیتیچ با اژدهای سه سر زمی گرینیچ.
مجسمه زمی گرینیچ در روسیه: ![]() ويرايش توسط arminus : 11-10-2018 در ساعت 06:50 PM |
![]() |
![]() |
![]() |
#5 (لینک نوشته) | |||
هم میهن دوست ![]() |
![]()
|
|||
![]() |
![]() |
![]() |
#6 (لینک نوشته) | |||
هم میهن دوست ![]() |
![]()
بله اژی در اوستا و زبان اوستایی در اصل به چم ( معنی) مار بزرگ و سهمگین است که واژه های اژدها و اژدر در فارسی با همین واژه "اژی" پیوند دارد. واژه ضحاک نیز تازی شده همین اژی دهاک است. دهاک و یا گونه کهنتر آن "دهکه" را برخی به چم گزیدن، نیش زدن و برخی ویرانگر و نابودگر برگردانده اند. برخی نیز "ده-10" بعلاوه "آک-عیب و بدی" ترجمه کرده اند که مار دارای ده عیب و بدی می شود. |
|||
![]() |
![]() |
![]() |
#7 (لینک نوشته) |
شهروند هم میهن ![]() |
![]()
در زبانهای اسلاوی هم اوژی (užĭ) بهمعنای مار است:
https://en.m.wiktionary.org/wiki/ꙋжь#Old_East_Slavic |
![]() |
![]() |
نوشته را پسندیده است : |
![]() |
#8 (لینک نوشته) | |||
هم میهن دوست ![]() |
![]()
✅شینپی و پیوند آن با نام مار در دیگر زبان های آریایی در جستار پیشین گفتیم نام مار در زبان خوزی(ایلامی) باستان "شینپی" است اما آیا پیوندی میان این واژه با زبان های آریایی هست؟! 💠نخست یاد آوری میکنیم دکرگونی واج "س" به "ش" به فراوانی در زبان ها به ویژه زبان های آریایی دیده می شود. ( مانند واج س و ش در زبان پهلوی اشکانی و ساسانی همچون: دست و دشت، مشت و مست در مستمند، فرسته و فرشته و....) ◀️همچنین واک "نون غنه ای" (واکی که میان واج صدادار و بی صدا می آید) که باز در زبان های آریایی بسیار دیده می شود.( همچون وات و باد که در انگلیسی wind شده است و چالش در فارسی و chalnge در انگلیسی و...) 🔴و در پایان دگردیسی واج "ن" به "ر" در زبان های آریایی همچون "هونسند" به "هورسند" که خورسند شده است. نمونه دیگر "سور" که در انگلیسی "سون" و sun شده است و... با نگرش به این دیگر شدن واج ها که گفته شد حال کافیست تا واژه مار را در زبان های آریایی دیگر بررسی کنیم:🔻 1- شپا در وندیداد ( نسکی از اوستا) به چم "گونه ای مار" است. 2- شیپا در زبان پهلوی "مار افعی" است. 3- یکی از ایزدان کاشی های آریایی "شیپاک" است که این واژه را در نام یکی پادشاهان آنان نیز می توان دید. با حذف واک "ن" غنه ای پیوند میان واژه شینپی در ایلامی باستان و زبان اوستایی و پهلوی آشکار می شود. اما این واژه با دگرگونی های یاد شده در زبان سانسکریت و زبان های اروپایی پیگیری پذیر است که از آن میان است نام مار در این زبان ها: در سانسکریت: sarpa در هندی: saanp در پشتو: sânp در پنجابی: sapa در گجراتی:sâpani در انگلیسی: serpent در کاتالان: serp در اسپرانتو: serpento در فرانسه: serpent در ایتالیایی: serpente در رومانی: šarpe ( شَرپِ) بنابراین همه این نام ها پیوندی آشکار با نام مار در زبان ایلامی باستان یعنی "شینپی" دارند و پیوند زبان ایلامی باستان را با دیگر زبان های آریایی بازمی رساند. مهر افزون |
|||
![]() |
![]() |
2 نفر نوشته را پسندیده اند |
![]() |
#9 (لینک نوشته) | |||
شهروند هم میهن ![]() |
![]()
از طرفی ارتباط ایلامیها با زبانهای شاخه کنتوم زبان هندواروپایی از حدود هزاره سوم قبل از میلاد و زبان هندی از هزاره دوم قبل از میلاد بدیهی به نظر می رسد، پادشاهان میتانی که حدود ۳۵۰۰ سال پیش در شرق ترکیه و بخشی از شمال غربی ایران زندگی می کردند، خدایان خود را به نامهای ایندرا، ورونا، میترا و نستیا نام می برند که خدایان اصلی هندیها هستند، لذا نفوذ فرهنگ هندی در این منطقه در این دوران بدیهی به نظر می رسد. |
|||
![]() |
![]() |
![]() |
#10 (لینک نوشته) | |||
هم میهن دوست ![]() |
![]()
پیشنهاد میکنم جستارهای بنده را در گفتمان ایلامی های آریایی بخوانید |
|||
![]() |
![]() |
2 نفر نوشته را پسندیده اند |
![]() |
#11 (لینک نوشته) | |||
هم میهن دوست ![]() |
![]()
پس ( اژی ) شده (اژ ) و (دهاک ) شده (دها ) = اژدها ! این مطالعه تغییر و تطور لغات واقعا لذت بخش هست . من لغات دیگها ای هم سرا دارم چطور تغییر پیدا کرده اند. چیز جالبیه. |
|||
![]() |
![]() |
![]() |
#12 (لینک نوشته) |
شهروند هم میهن ![]() |
![]()
با این حساب اگر قبول کنیم که بعضی از داستان های حماسه ملی مثل سرما و مهاجرت توسط سکاها به ایران امده میشه فهمید که داستان های حماسه ملی ترکیبی از داستان های سکاها و داستان های اریایی های بومی ایران یعنی مادها و پارس ها و دبگر اقوام ایرانی است. بخش هایی هم احتمالا بعدا مثلا زمان ساسانیان به ان اضافه شده و نهایت به ما رسیده.
|
![]() |
![]() |
نوشته را پسندیده است : |
![]() |
#13 (لینک نوشته) | |||
هم میهن دوست ![]() |
![]()
از هرچند ما هنوز نمی دانیم که مردمان هاپلوگروپ j2 نیز بومی ایران بوده اند یا در گذشته دور به دورن ایران کوچیده اند اما اینکه همه آریایی ها در هزاره های بسبار دور در بخش های شمالی تر ایران کنونی یا فلات ایران می زیسته باشند، چندان دور از ذهن نیست.( چنانچه درباره ایلامی های باستان بنده باور دارم همانند سومری ها از شمال شرق ایران به درون ايران و ميانرودان کوچیده اند.) از دید من داستان جمشید پیشدادی و کوچ به جنوب و گرما و بسوی خورشید شاید حتی برای همه ایرانیان رخ داده است و پس از درونشد به ایران، ما تاریخ شفاهی و اسطوره ای پس از جمشید را میبینم چنانکه ضحاک و فریدون و کاووس و...از این دست است. همچنین داستان رستم که از سیستان و زاول بود و نشان از آن دارد که آریایی چه آنها را بومی و چه کوچنده در نظر بگیریم در نزدیک به 3 تا4 هزاره پیش به جنوب ایران و هند رسیده بوده اند!. مهر افزون ويرايش توسط rostam_farokhzad : 11-14-2018 در ساعت 08:12 AM |
|||
![]() |
![]() |
نوشته را پسندیده است : |
![]() |
#14 (لینک نوشته) | |||
White Tree ![]() |
![]()
اگر کمی در زبان های زنده امروزین کنجکاوی بیشتری به خرج دهید متوجه می شوید که در همه زبانها اکثر واک ها به هم تبدیل شده و قابل تبدیل شدن هستند... و داستان ستم و کنتوم فقط یک بخش کوچک از آن است. تبدیل واکه ه/ح به س/ص را شما بین دو شاخه به ظاهر متفاوت عنوان شده مشاهده می توانید کنید و نمونه زیر فقط یک نمونه از هزاران نمونه ای است که بنده روی آنها کار کرده ام: صالة (عربی) > Salle (فرانسوی) > Halle (جرمنی) > حال و سالن (فارسی)
و صد البته متوجه منظور شما هستم که این پیوند زبانی را به دلیل برخوردهای تمدن های تا دیروز گم شده با یکدیگر بدیهی می دانید ولیکن این پیوندها فقط به همین مقدار خلاصه نمی شوند و همانطور که دوستمان جناب فرخزاد در جستارهای مختلف به آن پرداخته اند در تمامی وجوه ما شاهد این پیوند هستیم از این روی اینکه بخواهیم اینها را زبانهایی ادغام شده بنامیم به نظر درست نباشد و بهتر است بر همان استوره جدایی زبانها از یکدیگر تکیه کنیم... مثالی دیگر از شرق و غرب و سرزمین میانی: نوید صلح دوست 1945: با درود و سپاس از مطلب جالبی که منتشر کردید.در تکمیل سخنان شما گرامی لازم دیدم اشاره به واژه بریدن در دو زبان به ظاهر متفاوت یعنی ژاپنی و انگلیسی داشته باشم که در زبان انگلیسی Cut(کات) و در زبان ژاپنی カット (کاتو) می باشند البته نام شمشیر سامورایی 日本刀(نی هون تو) می باشد که به معنی شمشیر ژاپنی است و از سه واژه 日(هی) یعنی روز ، 本(هون) به معنی ریشه و 刀(کاتانا) به معنی شمشیر تشکیل شده است که دو واژه اول یعنی 日本 سر هم معنی خواستگاه خورشید را می دهد که ژاپن باشد. به هر روی همانطور که شما فرمودید هر دوی این واژگان CUT و 刀 با واژه 砍(کا) چینی و یا قطع که بیشتر با گوشمان آشنا می باشد مرتبط و هم ریشه هستند. البته موارد بیشتری نیز هست که سخن شما گرامی را تایید می کند که تصور نمی کنم نیازی به عنوان کردن داشته باشند.
__________________
![]() هر که باورش بیش power اش بیش "نوید صلح دوست" ويرايش توسط nsolhdoust : 11-14-2018 در ساعت 12:19 PM |
|||
![]() |
![]() |
نوشته را پسندیده است : |
![]() |
#15 (لینک نوشته) |
شهروند هم میهن ![]() |
![]()
در غیاب اساتید خوب برای خود می برید و می دوزید!
|
![]() |
![]() |
نوشته را پسندیده است : |
نوشته را نپسندیده اند : |
![]() |
ابزارهاي موضوع | |
نحوه نمايش | |
|
|